پیشینهی کنجدی
تصمیم گرفتم سال نو را با خاطرهای کنجدی شروع کنم. بهتر است خاطرهی نخستین دیدارمان را تعریف کنم. عرضم به حضور مبارکتون که سابقهی آشنایی من و کنجد برمیگردد به نان بربری خاشخاشیــ از آن بربریهایی که الآن نیست، یا فقط در نانوایی فانتزیهاست.
خانوادهی ما خیلی اهل آبگوشت و دیزی نبود، شاید به همین دلیل نه نان سنگک بلکه بربری داغ و برشته پرطرفدارترین نان در بین اعضای خانواده و برادرم پای ثابت صف دراز نانوایی بربری بود.
در آن زمان مثل الآن، نان بربری یا ساده بود یا کنجدی. با این تفاوت که شاطر کنجد سیاه روی نان میپاشید و آن را نان خشخاشی ـــ که در لهجهی تهرانی خاشخاشی تلفظ میشدــ مینامید. نان خشخاشی سفارشی بود و گرانتر از نان ساده، مشتریانش کم بود و صفش کوتاه( اغلب بدون نوبت). از همین رو، مردم صبوری که چند تنور در صف ساده ایستاده بودند همیشه با حسرت زل میزدند به آن تازه از راه رسیدههایی که میپریدند جلو صف و به نانوا میگفتند: بیزحمت یک خاشخاش.
من نان خاشخاشی دوست داشتم، اما از آنجایی که ما خانوادهی پرجمعیتی بودیم، اغلب چند تا نان ساده میخریدیم، مگر روزهایی که صف نانوایی آنقدر شلوغ بود که نان ساده به برادرم نمیرسید و او ناچار بود نان سفارشی خشخاشی بخرد. در این جور مواقع اگر من همراهش بودم، فاصلهی نانوایی تا خانه را با خوردن خشخاش روی نانها طی میکردیم و با نانی که حالا دیگر سادهی ساده بود به خانه میرسیدیم. ناگفته نماند که گاهی پدرم برای تنوع نان خشخاشی میخرید:)
واقعیتش من نمیدانستم آن دانههای سیاه روی نان چیه؟ فکر میکردم اسمش خشخاش است. چون کنجدهای روی نانقندی سفید بودند و مزهی متفاوتی داشتند. تا این که یک روز متوجه شدم با هم فرقی ندارند.
آن روز مهمان داشتیم. غروب بود و برادرم با نانبربری برشتهی خاشخاشی از راه رسید. همین که چشم مهمان به نانبربری برشته افتاد، لبخند زد و گفت: وای، من عاشق نان کنجدی هستم! با تعجب گفتم: نه نان خاشخاشی خریده. اخمهای مهمان تو هم رفت، با دلخوری گفت: نان خاشخاشی چیه، یک وقت اینو جایی نگیها. خاشخاش خطرناکه، مواد مخدره. این نون کنجدیه.
همینطور که هاج و واج به مهمان عزیز نگاه میکردم، تکهای از نان برشته را تو دهانم گذاشتم و زیر لب گفتم: اما کنجد که سفیده. مهمان بار دیگر تأکید کرد: نان کنجدی! با تکان سر تأیید کردم و لبخند زدم، با خودم فکر کردم احتمالاً در محلهی آنها نان خاشخاشی نمیپزند و بهتر است با ایشان وارد بحث نشوم و بپذیرم که این دانههای سیاه کنجد هستند و نه خشخاش.
تا اینکه سالها گذشت و نسل نانبربریهای خشخاشی منقرض شد. هنگامی که نخستین نان بربریهای کنجدی از راه رسیدند، دیگر مطمئن شدم آن دانههای سیاه با این دانههای سفید فرقی ندارند هر دو کنجد هستند. فقط پنداشتم لابد آن دانههای سیاه( خشخاش) کنجدهای نامرغوب و ارزانقیمت بودند، برای همین آنها را از سطح نانواییهای شهر حذف کردند و بسیار مسرور شدم که حالا نانبربری با کنجدهای مرغوب میخوریم.
زهی خیال باطل! اخیراً، ملتفت شدم که کنجد سیاه مرغوبتر است و از نظر خواص بر کنجد سفید ترجیح داده میشد. کنجد سیاه در برخی کشورها پادزهر مؤثری است، همچنین برای درمان بیحسی، کرختی، فلج، یبوست و کاهش فشارخون بالا تجویز میشود.
بین خودمان باشد من هنوز به سیاهها میگویم خشخاش و به سفیدها میگویم کنجد. برایآن که هنوز صددرصد باورم نشده که با هم فرقی ندارند. اما سوگند به کارشناسان کنجدی، هر دو کنجد هستند!
نظرات
ارسال یک نظر